عشق و زندگی |
این عقل که در ره سعادت پوید ××××××× روزی صد بار خود ترا میگوید در یاب تو این یکدم وقتت که نهی ××××××× آن تره که بد روند دیگر روید +++++ این قافله عمر عجب می گذرد ××××××× در یاب دمی که با طرب می گذرد ساقی غم فردای حریفان چه خوری ××××××× پیش آر پیاله را که شب می گذرد +++++ جان عزم رحیل کرد و گفتم بمرو ××××××× گفتا چکنم خانه فرو میآید +++++ بر چرخ فلک هیچ کسی چیر نشد ××××××× و ز خوردن آدمی زمین سیر نشد معزور بدانی که نخورد ست ترا ××××××× تعجیل مکن هم بخورد دیر نشد +++++ بر چشم تو عالم ار چه می آرایند ××××××× مگر ای بدان که عاقلان نگرایند بسیار چو تو روند و بسیار ?یند ××××××× بربای نصیب خویش کت بربایند +++++ بر من قلم قضا چو بی من رانند ××××××× پس نیک و بدش ز من چرا میدانند دی بی من و امروز چو دی بی من و تو ××××××× فردا به چه حجتم به داور خوانند +++++ تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد ××××××× چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد گر چشمه زمزمی و گر آب حیات ××××××× آخر بدل خاک فرو خواهی شد +++++ تا راه قلندری نپویی نشود ××××××× رخساره بخون دل نشویی نشود سودا چه پزی تا که چو دلسوختگان ××××××× آزاد به ترک خود نگویی نشود [ سه شنبه 91/12/1 ] [ 3:0 عصر ] [ سعادت ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |