عشق و زندگی |
در خواب بدم مرا خردمندی گفت ××××××× کز خواب کسی را گل شادی نشکفت کاری چکنی که با اجل باشد جفت ××××××× می خور که بزیر خاک میبا ید خفت +++++ در دایره ای که آمد و رفتن ماست ××××××× او را نه هدایت نه نهایت پیدا ست کس می نزند دمی در این معنی راست ××××××× کاین آمدن از کجا و رفتن بکجاست +++++ در فصل بهار را گر بتی حور سرشت ××××××× یک ساغری دهد مرا بر لب کشت هر چند بنزد عامه این باشد زشت ××××××× سگ به ز من ار برم دگر نام بهشت +++++ در یاب که از روح جدا خواهی رفت ××××××× در پرده اسرار فنا خواهی رفت می نوش ندانی از کجا آمده ای ××××××× خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت +++++ می نوش و گلی بچین که تا در نگری ××××××× گل خاک شده ست و سبزه خاشاک شده ست +++++ عمری است مرا تیره و کاریست نه راست ××××××× محنت همه افزوده و راحت کم و کاست شکر ایزد را که آنچه اسباب بلاست ××××××× ما را ز کس دگر نمیباید خواست +++++ فصل گل و طرف جویبار و لب کشت ××××××× با یک دو سه اهل و لعبتی حور سرشت پیش آر قدح که باده نوشان صبوح ××××××× آسوده ز مسجد ند و فارغ ز کنشت +++++ در خیمه تن که سایبانی است ترا ××××××× هان تکیه مکن چار میخش سست است
[ دوشنبه 91/11/30 ] [ 10:4 صبح ] [ سعادت ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |